دشتستان بزرگ: رضا صادقی خواننده تازه کاری نیست و حالا دیگر می توان او را یکی از قدیمی های مارکت موسیقی دانست. خواننده ای که سال ها پیش با ترانه «مشکی»، صحبت از اعتقادات قلبی اش کرد و هنوز هم همان اعتقادات قلبی را در کارهایش فریاد می زند. در چند سال اخیر، فعالیت اش در حوزه موسیقی کم تر شده و دیگر نمی توانیم مثل سابق او را خواننده پرکاری بدانیم.
به گزارش دشتستان بزرگ به نقل از روزنامه تماشاگران امروز، خودش میگوید سعی می کند کم تر کار کند تا بتواند وقت بیشتری برای آثارش صرف کند و در نهایت محصولی باکیفیت به مخاطب عرضه کند. همین چند روز پیش اجرای آخرین آلبومش را به روی صحنه برد، اجرایی که مورد استقبال طرفدارانش قرار گرفت و نوید آلبوم جدیدش را می داد. او این روزها مشغول کارهای نهایی آلبومی با نام «یعنی درد» است که به گفته خودش تا آخر امسال به بازار می آید. این مصاحبه حاصل گفت و گویی است در یک روز سرد زمستانی و درد و دل های خواننده ای که یک عمر سیاه پوش است.
با اینکه خواننده پاپ همین بازار هستی، اما هیچ وقت نمی توان گفت که خواننده بازاری بوده ای. جهان بینی خودت را داری و اتفاقا این جهان بینی در سال های اخیر و کارهای جدیدت تلخ و سیاه تر از همیشه شده. دلیلش چیست؟
درست است، ببین من خواننده ای نیستم که براساس زمان کار کنم. این طور نیست که ببینم الان چی روی بورس است و من هم همان را بخوانم. خیلی هم مورد انتقاد قرار گرفتم اما چون با آهنگ هایم زندگی می کنم و روزمرگی هایم هم با آدم های عادی است. بینش خودم را در کارهایم دارم و طبعا وقتی جهان بینی اطراف و محیط پیرامونم تلخ است، من هم از آن تاثیر می گیرم و این تاثیر نهایتا در کارهایم نمود پیدا می کند.
من سلبریتی باز نیستم و اینکه بخواهم در حاشیه هایی باشم که به من ربطی ندارد، چندان برایم جذاب نیست. با آدم هایی زندگی می کنم که خیلی عادی و معمولی هستند و از آنها در کار و زندگی ام تاثیر می گیرم و برای همین اصلا نمی توانم مزخرف بگویم. احساس می کنم آن چیزی که روی کاغذ می نویسم و می خوانم باید به زندگی شخصی ام ربط داشته باشد و جهان بینی خودم در آن باشد.
جوان پایین شهری و بالاشهری باید با کار من ارتباط واقعی داشته باشد و باید او هم احساس کند که دردش را می فهمم. درد هم فقط مخصوص پایین شهر و بالاشهر نیست. وقتی یک جامعه فضای مریض دارد، همه درد می کشند. پس این تلخ نوشتن من براساس حال و روز جامعه من است و نمی توانم از آن ساده عبور کنم و شاد و بی خیال بخوانم. بحث سیاسی شد؟
نه اصلا آدم سیاسی نیستم، ولی احساس می کنم سیاست جهان تلخ آدم های اطرافم در کلام من تاثیر می گذارد.
خواننده هایی که از اعتقادات شان می خوانند ممکن است در دوره ای مورد توجه قرار بگیرند و حرف شان شنیده شود، اما گاهی مجبور می شوند بالاخره شرایط بازار را هم در نظر بگیرند، در غیر این صورت گوشه نشین می شوند. یعنی در هر صورت، بازار سلیقه خود را به عقیده این دسته از هنرمندان تحمیل می کند. این را قبول داری؟
بستگی دارد، شاید با این حرفم شائبه ایجاد کنم اما می گویم. ببین بازار در حد و اندازه هنر نیست ولی هنر احتیاج به ساپورت ما دارد. حتی منی که می گویم از باورهایم می خوانم هم گاهی باورهایم را طوری می خوانم که هم بازار را راضی کنم و هم خودم و باورهایم را نقض نکرده باشم. مثلا گاهی به من می گویند تو چرا آهنگ های شادت هم با کلام غمگین می خوانی؟
من هم معمولا می گویم ریتم شاد را برای بازار و حال تو انتخاب می کنم اما در کلامم که دیگر دروغ نمی توانم بگویم. از من دروغ نخواه.
علیرضا عصار هم همین طور بود. او هم در دورانی که می خواندند «گل می روید ز باغ» او می خواند: «تو در جان منی من غم ندارم، تو ایمان منی من کم ندارم» الان هم بچه هایی هستند که براساس باورهای شخصی شان می خوانند. مثلا چند وقت پیش آلبوم کامران تفتی بیرون آمد و من خوشم آمد و احساس کردم یک آدمی آمده و چیزی که خودش دوست دارد را خوانده. چیزی نخوانده که شیلا و پیلا خوششان بیاید. البته این را هم بگویم که اینکه شیلا و پیلا خوششان بیاید بد نیست، ولی دیگر نه این طور که همه موسیقی ما این شود. رضا صادقی این روزها نسبت به رضا صادقی سالهای پیش کم کار تر شده، فکر می کنم دلیلش هم ناملایمتی های بازاری باشد که خواننده هایی مثل شما را در نهایت به انزوا می کشاند.
ببین همین است دیگر، من الان دو سال می شود که آلبوم نداده ام. موضوع این نیست که گوشه نشین شده باشم. الان دیگر مثل قدیم نیست که تعداد کارهایی که در بازار می آید کم باشد و جا برای نوآوری زیادتر باشد. الان تعداد تِرَک هایی که هر روز می آید زیاد است و برای اینکه کار خوب بیرون بدهی، باید وقت و انرژی بیشتری صرف کارت بکنی. مثلا همین کار «قوی نیستم» که ترانه اش از میثم یوسفی است، الان یک سال می شود که روی آن کار می کنم و تا به حال سه تنظیم کننده رویش کار کردند و هنوز هم مدام تصحیحش می کنم.
من همیشه می گویم کار خاص خوب است اما مهم این است که چه خاصیتی داشته باشد. شاید حرفت بیراه نباشد، همین وسواس ها و نگرانی ها باعث می شود که تعلل بیشتری در کارم داشته باشم و خروجی کارم نسبت به سال های اولیه کم تر باشد. این روزها بیشتر با خودم خلوت می کنم تا بتوانم بهتر فکر کنم و نهایتا اثر بهتری از خودم به جا بگذارم.
ماندن در این آشفته بازار خیلی سخت است؟
درست است، دقیقا همین طور است. بعد از دو ماه محرم و صفر یک ترافیک کنسرتی ایجاد شد هم زمان نزدیک ۲۰ خواننده پاپ به فواصل کوتاه از هم کنسرت گذاشتند. این اتفاق باعث نمی شود که در بلیت فروشی به مشکل بخورید؟ فکر می کنم در چنین شرایطی سالن ها سخت تر پر شوند.
کلا در تهران بی برنامگی برای کنسرت ها و کل کل برای کنسرت گذاری طعم کنسرت را از بین برده. من خیلی دیده ام که طرف می رود کنسرت، در حالی که نه هوادار آن خواننده است و نه کار او را پیگیری می کند. فقط می گوید یک کنسرتی برویم دیگر!
این روزها هم یک اتفاق جدید در کنسرت ها می افتد و آن هم این است که قبل از اینکه خواننده بخواند، همه جیغ می زنند. بعد تازه می فهمی طرف اصلا به خاطر خواننده جیغ نمی زند و فقط به خاطر خالی شدن خودش است که این کار را می کند. تازه همه اینها به کنار، مشکلات و بی برنامگی هایی که در بلیت فروشی به وجود می آید هم به جای خود.
متاسفانه این قدر هم هزینه بلیت ها بالاست که من خودم خجالت می کشم کنسرت بگذارم. بلیت کنسرت ۱۳۰ هزار تومان. کم ترینش ۵۰ هزار تومان است. وقتی طرف کل حقوقش در ماه ۸۰۰ هزار تومان است، چطور می تواند یک تفریح ساده با خانواده اش داشته باشد؟ این است که کنسرت می شود محصولی که فقط برای خواص است. کاش می شد طوری برنامه ریزی کنند که همه بتوانند کنسرت بروند. متاسفانه آن قدر هم این روزها کل و کل بازی شده و کلمه سُلد آوت (sold out) در دهان همه افتاده که دیگر حالت مسخره ای پیدا کرده. کنسرت ها که اکثرا به ظرف و زور پر می شوند و خیلی از سالن ها با دوست و آشنا و فامیل های دوست و آشناها پر می شود.
آفرین. این یعنی کنسرت دیگر شأن موزیک را حفظ نمی کند.
با خیلی از خواننده ها هم وقتی صحبت می کنم، از این شرایط راضی نیستند و دوست ندارند انقدر کنسرت بگذارند، اما می گویند قرارداد داریم و تهیه کننده این کنسرت ها را برایمان تدارک می بیند. خیلی هایشان دوست دارند کمتر کنسرت بگذارند تا بتوانند بیشتر روی آلبوم های جدیدشان وقت بگذارند.
خیلی سال پش وقتی تازه سریال امام علی (ع) از تلویزیون پخش می شد، یک روز آقای داریوش ارجمند در شهربازی که من در آن ساز می زدم، مهمان بودند. جمعیت زیادی برای دیدن ایشان در آن برنامه آمده بودند و خیلی شلوغ بود. ایشان آن روز از من پرسیدند: «می خوانی؟» من هم گفتم: «بله استاد، با کیبورم می زنم و می خوانم.» بعد گفتند: «می دانی این مردم برای چی آمدند اینجا؟» گفتم: «بله استاد، قطعا به خاطر شما آمدند دیگر.» گفتند: «برای دیدن چیه من آمدند؟» گفتند: «نمی دانم استاد منظورتان چیست؟» بعد گفتند: «من اینجا نه شمشیر می زنم و نه لباس مالک اشتر تنم است و نه قرار است نقش بازی کنم. مردم آمدند آدمی که تا به حال پشت شیشه تلویزیون می دیدند را این بار بیرون از تلویزیون ببینند.»
این روزها دیگر مثل سابق نیست که هنرمند می دوید تا ببیند چه کسی همراهش است. الان دیگر دروغی به اسم تلفن هوشمند و فضای مجازی در زندگی هنرمندان سایه انداخته. طرف صبح از خواب بیدار می شود و می بیند که فالوورهایش ۲۰۰ نفر بیشتر شده و خیالش راحت می شود که طرفدارانش دارند بیشتر می شوند. دیگر هنرمند دم دستی شده و همه از هر لحظه اش خبر دارند. کلیت قصه کمی خنده دار شده. اینکه چهار تا فالوور و یک سُلد آوت الکی ببندند به ناف آدم که هنرمند از آدم نمی سازد. اینها همه گذری هستند و پایدار نمی ماند. فقط امیدوارم روزی نرسد که ملیجک و هنرمند با هم یکی شوند. فکر می کنی این شرایط درست می شود؟
امیدوارم و فکر می کنم که بالاخره درست می شود. چون ما در یک دوران گذار هستیم. خوشبختانه این نسل، نسل باهوشی است ما ۱۰ سال پیش یک رکود عجیبی در سینما و موسیقی و کلا هنر داشتیم، ولی امروز می بینیم که همین جوان ما می رود موسیقی سنتی گوش می کند، در سینما می رود ابد و یک روز می بیند. این نسل اگر ببیند هنرمندش چیزی برای عرضه ندارد، مطمئنا سلیقه اش را عوض می کند و سمت هنرمندی می رود که چیزی برای او داشته باشد.
دیدگاه ها