ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
---|---|---|---|---|---|---|
« آبان | ||||||
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
- ۱۷ مهر ۱۳۹۷ ساعت درج خبر:۵:۱۰
- بدون دیدگاه
دشتستان بزرگ_ بانو دی زاغو برازجونی: نمیدونم جواب شما چنه، نه ببخشید، چیه! ولی ممکنه ماندانا نامی بگه؛ من با صدای “عزیزم، عشقم، صبح است ماندانا قدحی پر گلاب کن” آقامون بیدار میشم، خب معلومه اینا تازه ازدواج کردن، هنوز به “ولی افتاد مشکل ها” نرسیدن، ناهار رو خونه خاسیره اینوری (پدر شوهر) میخورن و شام رو خونه خاسیره اونوری (پدر زن)، ولی صبح زود گلاب برا چیشه؟ حدس میزنم سردیش کرده! یا ممکنه یکی بگه با جیک جیک گنجشکا بیدار می شم! که معلومه توی حیاط خوابیده، و معلومه که اصلا بچه جنوب نیست وگرنه همین الان که همه جا سیل و برف و بارونه ما هنوز نمی تونیم برا یه ساعت کولرمونو خاموش کنیم. یا یکی هم ممکنه بگه با صدای زنگ گوشی و ساعت…! ولی بنده که دی زاغو برازجونی باشم، باید بگم که امروز با صدای سگ بیدار شدم، بله صدای سگ! موبایلمو گذاشته بودم رو ساعت “پنج و ده کم” که برا نماز بلند بشم ولی چون دیر خوابیده بودم متوجه بیست بار زنگ موبایل نشده بودم، یا شایدم شده بودم و هر بیستاشو کنسل کرده بودم، ولی الحق جا داره تشکر کنم از اداره سگ های ولگرد برازجون که نذاشت نماز مُو قضا بشه و کاملا به موقع، راس ساعت پنج و پنج دقیقه سگاشو فرستاد و با صدای زیباشون بیدار شدم اما یه ضرر مالی بهم زد! نپرسید خودم می گم، پُسر زینو(زینت) که دانشگاش کازرونه و هر روز صبح ساعت پنج، پیاده میره تا سر خیابون ماشین می گیره که بره تا فلکه گنجی…، نگو امروز صبح که اداره سگ های ولگرد می خواسته جُورِ بیدار کردن مارو بکشه، یادش رفته توی ستینگ سگ ها بره و تنظیمشون کنه که ماموریتشون فقط بیدار کردنه مُنه، هیچی دیگه امروز رفتم دو تا کمپوت تماته خریدم و عیادتش رفتم، فاکتورشم میارم اداره مذکور و ضررمو باید جبران کنن وگرنه #جاروف_پنگی ارادت داره خدمت یَک وُ یکشون! نپرسین که چرا کمپوت تماته خریدم، چون جواب نمی دم که مو اصلا حاضر نیستم بچه مردم رو با خرید کمپوت گیلاس و آناناس، سوسول بار بیارم، ضمن اینکه کلاسشم بیشتر بود ها دیی ها پ.ن: نمی فــــَمُم اُمکشه سیچه دوپلو نوشتم؟! پ.ن۲: تا اداره مذکور بخونه و پیلمه به دلار چنج کنه که وختی رفتم، مَطَل نواوم! پ.ن۳: جاروف پنگی
دیدگاه ها