true

ویژه های خبری

true
    امروز پنج شنبه ۲۹ شهریور ۱۴۰۳

گفتگو از: سیده رویا علوی شریف

 

لطفا خودتان را معرفی کنید:
فخرالدین فخری هستم به نام مستعار اکبر، فرزند حاج علیرضا فخری،متولد ۱۳۳۴، در یک خانواده پرجمعیت با ده فرزند به دنیا آمده و بنده فرزند سوم خانواده هستم.

 از چه زمانی کار نمایش را شروع کردید؟
از ده سالگی شروع کردم، در جشنی که در مدرسه معرفت برگزار شد نمایشی به نام پزشک محله را اجرا کردیم.
در سال هشتم ابتدایی نیز به پیشنهاد یکی از دوستان قسمتی از فیلم (مقصر پدرم بود) را اجرا کردیم و همین شروعی برای کارهای هنری دیگر شد.

اولین گروه رسمی که تشکیل دادید چه وقت بود؟
اولین گروه را در سال ۵۱ تشکیل دادیم. گروه (آزاد) تشکیل دادم زیر نظر آموزش و پرورش (بری گرفتنمجوز). با طنز شروع کردیم در دبیرستان فرخی (از ستم ها تا انقلاب) کارما بود. کارهای دگیر به نام های: وقتی آسمان می گرید به کارگردان علوی انبوی, بعد از آن کار خود را در سالن پیشاهنگ ادامه دادیم.


برای افتاحیه سالن آموزش و پرورش قدیم کار طنزی به نام (خانواده عیال وار) انجام دادیم، تا مدتی کار گروه به دلیل انقلاب تعطیل شد. در زمان انقلاب ۲۳ یا ۲۴ ساله بودم. بعد از انقلاب مجددا کار خود را با آقای انبوی شروع کردم. همان موقع آقای داوود رشیدی برای ضبط فیلمی در شاهزاده ابراهیم در برازجان بود و به دعوت ما به تماشای نمایشنامه (آ سید کاظم) آمد و از اجرای فوق العاده بچه های گروه بسیار شگفت زده شد و گفت چطور در نقطه کوری از ایران چنین هنرمندانی وجود دارند. از نوع گریم بچه های گروه نیز بسیار متعجب شد. خیلی از نمایشنامه ها از شهرهای مختلف در سالن های برازجان اجرا می شد که باعث ترغیب بچه های گروه به کارهای بزرگتر شد. و بعد از آن کارهای (شب)، (حیف بد موقعی مردم)، (باز شب، قادر و دیگران) و (قطار) را اجرا کردیم. 


دیپلم ادبیات داشتم و برای آزمون دانشگاه ثبت نام کردم. از بین ۴۰۰ نفر، ۳۳ نفر می خواستن و من قبول شدم.
 سال ۶۰ دارایی و کانون فرهنگی کودکان نیز قبول شدم ولی به دانشگاه رفتم و در رشته علوم آزمایشگاهی به تحصیل ادامه دادم. من از بچگی جانوران را خشک می کردم و نگه می داشتم و به این کار خیلی علاقه داشتم. در بیمارستان بوشهر، دوره فشرده آموزش علوم ازمایشگاهی را گذراندم و در خورموج مشغول به کار شدم.


 10 سال آنجا بودم. در خورموج از تئاتر خبری نبود. آنجا تنها سرگرمی مردم، فوتبال بود. در این ۱۰ ساله از تئاتر فاصله گرفتم. رشته ورزشی خودم والیبال بود. 
سال ۷۰ به برازجان برگشتم و گروه جدیدی تشکیل دادیم و تعزیه شام غریبان را به صورت صحنه ای اجرا کردیم. نویسنده این کار قدرت مظاهری و تهیه کننده، محمدرضا شیخیانی بود.
 در سالن آموزش و پرورش، سه شب اجرا داشتیم که به شدت مکورد استقبال مردم قرار گرفت به طوری که اصلا انتظار چنین استقبالی را نداشتیم. شب دوم و سوم مجبور شدیم دو اجرا انجام بدهیم. حتی شب ها عاشورا و تاسوعا نیز به شدت سالن شلوغ بود. خودم نقش شمر را داشتم و دخترم نقش حضرت رقیه. 


همه مردم تحت تاثیر اجرای ما، یک دست گریه می کردند. مادرم که در سالن حضور داشت به اندازه ای از اجرای من شگفت زده شد که مدام می گفت: خدا لعنتت کنه شمر (با خنده). نمی دانست پسرش نقش شمر ار بازی می کند!
اولین گروه بعد از انقلاب، گروه (هفت سین) بود که محمد فیاض فر، مجید حسینی، خانم رنجبر و خانم بحرینی در آن کار می کردند.


 اینها همگی کمک بزرگی به فضای نمایشی شهر کردند و از رکود نمایش جلوگیری کردند. با این گروه همکاری چندانی نداشتم. این گروه از سوم تا هفتم عید طنز کار می کردند که به شدت مورد استقبال قرار می گرفت.
زمانی که فرهنگسرا در برازجان شکل گرفت، انسجام بیشتری بین هنرمندان ایجاد شد.


 سال ۷۵ یا ۷۶، حدود ۱۰ گروه نمایشی داشتیم. در جشنواه های مختلف هنرمندان برازجانی مقامات زیادی به دست آوردند. از جمله یوسف حیدری، حمید ریشهری، حسن نوربخش و قدرت اله مظاهری. نمایشنامه سیاه چال برای جشنواره انتخاب شد ولی آقای مظاهری از این نمایشنامه راضی نبود و قبول به حضور در جشنواره نشد.
اولین فیلم و سریال با عنوان (روستای سبز) بود. 
سال ۸۸ از علوم آزمایشگاهی بازنشسته شدم. از سال ۷۸ انجمن نمایش تشکیل شد و مسئول انجمن نمایش بودم و تا سال ۸۷ مسئول انجمن بودم. همزمان فیلم های کوتاه نیز کار می کردم. یک فیلم کوتاه به نام (تابلو) به کارگردانی قدرت مظاهری در جشنواره اهواز اجرا کردیم. حدود هفت فیلم کوتاه و دو سریال بهنام های (روستای سبز) و (کاروانسرا) کار کردیم.
چند ماه پیش در قسمتی از سریالی برای شبکه ۱ کار کردم. این مجوعه تلویزیونی به این صورت است که هر قسمت آن به یک نام است و (سامو بندری) نام قسمتی بود که در آن بازی کردم. این قسمت در بوشهر تصویربرداری شد. بعد از آن به دلیل اینکه کار صداگذاری نیز انجام میدهم، از طرف عوامل این مجموعه، کار صداگذاری بخش هایی از این سریال به من پیشنهاد شد. 


وقتی مسئول انجمن بودم، بیشتر به کارهای گروهی پرداختم و کمتر کار نمایشی انجام می دادم. 

انجمن نمایش قبل از من نیز مسئول داشت ولی به صورت منسجم نبود تا اینکه من مسئول شدم. اولین جشنواره تئاتر دشتستان را در سال ۷۸ تشکیل دادم. ششمین جشنواره نیز خودم مسئول انجمن بودم و به مدت مشکلات مالی به مدت سه سال جشنواره تعطیل شد.
 بعد از مسئولیتم در انجمن یک سری فیلم ها و نمایش ها را اجرا کردم مانند فیلم کوتاهی به نام (گلی که هرگز نمی روید)، (مسخ) و (مداد). بهترین دوره فعالیت ما در دوران مدیریت آقای آزاده بود که کمک بسیاری به تمام انجمن ها انجام شد.
دخترم نیز به دلیل علاقه ای که داشت به کار نمایش مشغول شد.

شما چه کم و کاستی هایی در کار نمایش می بینید؟
انتظارات از مسئولین زیاد است. اولین ابزاری که مد نظر است، داشتن سالن و پلاتویی است که شایسته مردم شهر و هنرمندان باشد، هرچند قول هایی نیز داده شده ولی هنوز اجرایی نشده است. البته آقای مهدی عوض پور (مسئول حاضر انجمن) بسیار به هنرمندا کمک کرده است.

 

در حال حاضر مشغول به چه کاری هستید؟
در حاضر حاضر به عنوان بازبین در جشنواره ها حضور دارم. 

مگر ساختن پلاتو چقدر هزینه دارد که مسئولین انجام نمی دهند؟
در برازجان یک پلاتو وجود دارد که حدود ۳۰ نفر گنجایش دارد ولی در گناوه سه پلاتو وجود دارد و هر کدام ۱۵۰نفر ظرفیت دارد.
پلاتوی برازجان امکانات نور و گرمایشی و سرمایشی مناسبی ندارد. هر اداره و سازمانی مشکلات خود را دارد ولی کمک ها در حد انتظار نیست. مسئولی که بیشترین کمک را به اعضا داشت، آقای فرماندار و آقای شهردار است. گروهی در شهرداری وجود دارد که قرار است مشکل نگارخانه را برطرف کند.
 آقای سعادت، نماینده شهرمان، هیچ کمکی به هنرمندان نمی کند. البته هر مسئولی زمینه فعالیت خود را دارد و انتظاری از آقای سعادت نداریم ولی این را بگویم که خانم عدالت در زمان فعالیتش به عنوان نماینده، کمک شایانی به جشنواره کرد و ایوب پاپری نیز در زمانی که شهردار بود از جشنواره ها حمایت زیادی کرد. در حال حاضر اداره ارشاد هیچ کمک مالی نمی کند و فقط در حد دادن مجوز همکاری می کند.


در سال ۹۶ و ۹۷ کاری توسط پیشکسوتان انجام دادیم به این صورت که با هنرمندان قدیمی دیدارهایی داشته باشیم. 
به عنوان مثال در شیراز به دیدار آقای انبوی، در دشتستان به دیدار آقای عباس زاده و آقای بنافی رفتیم. قرار است در آینده با آقای مظاهری و سایر هنرمندان دیدار کنیم و پیام صمیمیت هنرمندان دشتستانی را به آنها منتقل کنیم.

متاسفانه آنطور که انتظار می رود اداره ارشاد در زمینه مالی با ما همکاری و همیاری نمی کند.
در زمینه مالی حدود ۵ سال پیش بودجه ای برای پلاتوی برازجان آمد که به دلیل سهل انگاری مسئول آن زمان، این بودجه به شهر دیگری داده شد. 
همان زمان نیز ۳۵ کامپیوتر به ارشاد دادن ولی از این تعداد تنها ۷ عدد از کامپیوترها در اختیار انجمن ها قرار گرفت و باقی آن به مساجد داده شد.

بهترین خاطره ای که در زمینه هنری خود دارید چه بود؟ 
در نمایشی من نقش پیرمردی را داشتم، گریمی که در آن نمایش روی من انجام شد به اندازه ای عالی بود که هیچکس حتی پدرم نتوانست من را بشناسد، در آن زمان با اینکه کسی اجازه نداشت با گریم در خیابان برود من با آن گریم به خانه یکی از آشنایان رفتم و او مرا نشناخت. این موضوع خیلی برای من خاطره انگیز و جالب بود.
 
بدترین خاطره در این زمینه چه بود؟
مواقعی بود که در شب اجرا یکی از افراد نمایش دچار بیماری یا مشکلی می شد که واقعا اضطراب آور و ناراحت کننده بود و اصلا نمی شد کاری کرد.
و یکی دیگر از بدترین خاطرات من فوت استاد عباس زاده درست چهل روز بعد از افتتاح پلاتوی استاد عباس زاده بود. استاد عباس زاده موقع افتتاح پلاتو با عصا به مراسم آمده بود و من در حضور او بعد از گذشت سال ها قسمتی از نمایش (آ سید کاظم) را اجرا کردم که باعث شگفتی حضار و مسئولین حاضر در مراسم شد.

صحبت آخر:
ار کلیه هنرمندان، باریگران، تهیه کنندگان و … که در حال فعالیت هستند و کسانی که زحمات زیادی برای تئاتر کشیدند بسیار سپاسگزارم. برای آنها آرزوی موفقیت بسیار دارم. در آخر آروزی موفقیت روزافزون برای سایت دشتستان بزرگ
 
استاد فخری، قسمتی از نمایش (آ سید کاظم) را در دفتر دشتستان بزرگ اجرا کرد.

دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


ajax-loader